امير محمدامير محمد، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

بهانه قشنگ زندگی

يه كار خطرناك

ديشب جايي مهمون بوديم وقتي براي خداحافظي از در خونه بيرون آمديم امير محمد از يه لحظه غفلت ما استفاده كرد و به سرعت كمي از ما دور شد تا آمدم دستش را بگيرم فكر كرد مي خوام باهاش بازي كنم شروع كرد به دويدن به سمت خيابان اصلي خدا خيلي دوستمون داشت كه تو اون لحظه هيچ ماشيني از اونجا رد نمي شد منم كه به شدت ناراحت بودم دو تا پشت دستي بهش زدم . مطمئنم كه از اين كار من ناراحت نمي شي عزيزم چون بايد يه جوري متوجه رفتار بدت بشي خداي من حتي فكر كردن بهش تنمو مي لرزونه ، ممنون از خداي مهربونم بهترين محافظ بود در مقابل خطر جدي كه پسرمون تهديد كرد. گر خداوند من آن است كه من مي دانم         &nbs...
21 تير 1390

يه كار خطرناك

ديشب جايي مهمون بوديم وقتي براي خداحافظي از در خونه بيرون آمديم امير محمد از يه لحظه غفلت ما استفاده كرد و به سرعت كمي از ما دور شد تا آمدم دستش را بگيرم فكر كرد مي خوام باهاش بازي كنم شروع كرد به دويدنبه سمت خيابان اصلي خدا خيلي دوستمون داشت كه تو اون لحظه هيچ ماشيني از اونجا رد نمي شد منم كه به شدت ناراحت بودمدو تا پشت دستي بهش زدم . مطمئنم كه از اين كار من ناراحت نمي شي عزيزم چون بايد يه جوري متوجه رفتار بدت بشي خداي من حتي فكر كردن بهش تنمو مي لرزونه ، ممنون از خداي مهربونم بهترين محافظ بود در مقابل خطر جدي كه پسرمون تهديد كرد. گر خداوند من آن است كه من مي دانم شيشه را در بغل سنگ نگه مي دارد. ...
21 تير 1390

زمزمه های مادرانه

کودک من آسمان را بنگر ، که هنوز بعد صدها شب وروز، مثل آن روز نخست گرم وآبی وپر از مهر به ما می خندد! یا زمینی را که دلش از سردی شب های خزان نه شکست ونه گرفت! بلکه از عاطفه لبریز شد ونفسی از سر امید کشید و در آغاز بهار، دشتی از یاس سپید زیر پاهامان ریخت، تا بگوید که هنوز پر امنیت احساس خداست! کودک من تو مرا داری ومن هر شب و روز آرزویم همه خوشبختی توست! کودک من دل به غم دادن واز یاس سخن گفتن کار آنهایی نیست که خدا را دارند.... کودک من! غم واندوه،اگر هم روزی، مثل باران بارید، یا دل شیشه ات، از لب پنجره عشق، زمین خورد وشکست، با نگاهت به خدا ، چتر شادی وا کن، وبگو با دل خود، که خدا هست، خدا هست! او همانی است که در تارترین لحظه شب،راه نورا...
20 تير 1390

زمزمه های مادرانه

کودک من آسمان را بنگر ، که هنوز بعد صدها شب وروز، مثل آن روز نخست گرم وآبی وپر از مهر به ما می خندد! یا زمینی را که دلش از سردی شب های خزان نه شکست ونه گرفت! بلکه از عاطفه لبریز شد ونفسی از سر امید کشید و در آغاز بهار، دشتی از یاس سپید زیر پاهامان ریخت، تا بگوید که هنوز پر امنیت احساس خداست! کودک من تو مرا داری ومن هر شب و روز آرزویم همه خوشبختی توست! کودک من دل به غم دادن واز یاس سخن گفتن کار آنهایی نیست که خدا را دارند.... کودک من! غم واندوه،اگر هم روزی، مثل باران بارید، یا دل شیشه ات، از لب پنجره عشق، زمین خورد وشکست، با نگاهت به خدا ، چتر شادی وا کن، وبگو با دل خود، که خدا هست، خدا هست! او همانی است که در تارترین لحظه شب،راه نورا...
20 تير 1390

وقتي امير كچل مي شه

قبل از سفر مشهد اول امير محمد رو برديمش حموم چون عاشق آب بازيه و بعدش  برديمش آرايشگاه و موهاشو زديم خيلي بامزه شد با اينكه حسابي داد و هوار تو آرايشگاه راه انداخت ولي بعد همش دستشو مي كشيد رو سرش و مدام مي گفت (مو نه ، مو نه) اينم عكس قبل از كچلي و آب بازي  اینم پسر بی موی ما   ...
18 تير 1390

دعا

پروردگارا به من بیاموز دوست بدارم کسانی را که دوستم ندارند ... عشق بورزم به کسانی که عاشقم نیستند ... بگریم برای کسانی که هرگز غمم را نخوردند ... محبت کنم به کسانی که محبتی در حقم نکردند. اینو از این جهت نوشتم که امروز احساس غریبی دارم ولی این می تونه یه دعا باشه و همیشه توی ذهن ما جا داشته باشه .     ...
18 تير 1390

دعا

پروردگارا به من بیاموز دوست بدارم کسانی را که دوستم ندارند ... عشق بورزم به کسانی که عاشقم نیستند ... بگریم برای کسانی که هرگز غمم را نخوردند ... محبت کنم به کسانی که محبتی در حقم نکردند. اینو از این جهت نوشتم که امروز احساس غریبی دارم ولی این می تونه یه دعا باشه و همیشه توی ذهن ما جا داشته باشه . ...
18 تير 1390

وقتي امير كچل مي شه

قبل از سفر مشهد اول امير محمد رو برديمش حموم چون عاشق آب بازيه و بعدشبرديمش آرايشگاه وموهاشو زديم خيلي بامزه شد با اينكه حسابي داد و هوار تو آرايشگاه راه انداخت ولي بعد همش دستشو مي كشيد رو سرش و مدام مي گفت(مو نه ،مو نه) اينم عكس قبل از كچلي و آب بازي اینم پسر بی موی ما ...
18 تير 1390